هیزم نبودم…
ولی سوختم در زمستان نبودنش…!
آدمای دلتنگ
وقتی خیلی بهشون خوش میگذره و خوشحالن….
وقتی قهقهه میزنن…
یهو روشونو بر میگردونن یه سمتی دیگه…
و چشماشون پر اشک میشه…
دلتنگی یعنی یک شب
دلت بماند روی دستت
و نفهمی چطور می توانی
بدون او آرامش کنی
من هنوز گاهی یواشکی خواب ترو میبینم
یواشکی نگات میکنم
صدات میکنم
بین خودمون باشه هنوزم یواشکی خیلی دوستت دارم…
چه سخته دلتنگ صدایی باشی
که بهش قول دادی
هیچوقت مزاحمش نشی!!!!
کاش
” ﻓﻘﻂ “,
ﺗﻮ ﺭو ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ…
ﺧﺪﺍ ﻫﯽ ﺑﭙﺮسه:
خب, ﺩیگه چی؟؟!
ﻣﻦ هم بگم :ﻫﯿﭻی!!
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﻓﯿه!!
اصلا پسره و مردونگی کردناش, غیرتی شدناش
, داد زدناش, ناز کشیدناش, یه جورخاص مهربون شدناش
, ته ریشش, تُخس بازیاش…
دختره ولوس بودناش, غر زدناش
, عشق لواشک بودناش, گازگرفتناش,
خُل بازیاش, جدی شدناش…
و خریت جفتشون ^_^
سکسکه ام گرفته بود
گفتم مرا بترسان ؛ دستم را رها کرد
نفسم بند آمد …
عاشق مردی شده ام…
که بوی مردانگی اش..
غرور زنانه ام را دیوانه میکند…. ♥
دوستش داری؟!
پس یادت باشه!
فقط دوست داشتن کافی نیست!
عشق مراقبت می خواد!
در تلاطم آغوشت
احمقانه است شناگر ماهری بودن
در تو ، تنها باید غرق شد…
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر
همین که دستت رو اروم بگیره
یه فشار کوچیک بده
این یعنی من هستم تا اخرش
همین کافیه…!
زمستان نیست … دلتنگی توست که به لرزه انداخته ، چهار ستون دلم را !!
بعضی ها را هرچقدر هـم که بــــخواهی، “تــــــــــــــــــمام” نـــــــــــــــــــــمی شوند …هــــــــــمش به آغــــــــــوششان بــــــــــدهکار میمانی ! حضورشان”گــــــــــــــــرم” است ؛ سکوتشان خالی مــــــــــیکند دل ِآدم را … آرامش ِ صـــــــــــــــــــــدایشان را کــــــــــــــــــــممی آوری ! هر دم هر لحظه “کـــــــــــــــــم” مـــــــی آوریشان … و اینجا مــــــــــــــــــــن کــــــــــــــم دارمــــــــــت …
دورافتاده ام! دورازکسی که دوستش دارم هیچ وقت فاصله هارانمی بخشم…
باید بازیگر شوم ، آرامش را بازی کنم … باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم … باز باید مواظب اشک هایم باشم … باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم … ”
از پا آویزانم کن:شاید فکرت از سرم افتاد
سراب همین است دیگر… که هر صدایی در تنهایی می شنوم می گویم: جان دلم…؟!
فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است دلت که گیر کسی باشد همیشه میگیرد
تکیــﮧ گـآهَـم بــآش ! میخـوآهَـم سَنـگـینـی نگــآه ایـن مَـردمِ حَـسـود شَهــر را تـو هـَم حـِـس کنـی .. ایـن مَـردم نمیتَــوآننـَـد ببیـننَــد دسـت هــآیمـآن تـآ ایـن اَنـدآزه بہم مـی آیَنـد
عاقبت من شد سرنوشت جناغ
همه سر شکستنم شرط بسته اند …
باران که می بارد… دلم برایت تنگتر می شود… راه می افتم… من بغض میکنم… آسمانگریه…!!
یادم می آید گفته بودی ساده و کوتاه نویسی را دوست داری تقدیم به تو … ساده و کوتاه تنها همین ۲ کلمه : برگرد ، غمگینم …
چرا نگاه میکنی؟؟؟ تنها ندیده ای؟؟؟ به من نخند ! من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم